محل تبلیغات شما

در زمان های قدیم  در شهری دوتا طبیب بودند که باهم رقابت و کل کل داشتند. آخرش به این نتیجه می رسند که یک مسابقه بگذارند تا معلوم شود کدام یکی طبیب بهتری است.  مسابقه این بوده که به نوبت یکدیگر را مهمان کنند و به مهمان غذای زهری بدهند طبیبی که پادزهر را درست تشخیص می داد لاجرم از مرگ نجات می یافت. توافق انجام می شود و قرار می شود مهمانی اول چند روز دیگر برگزار شود  طبیبی که قرار بوده مهمان باشد شاگردش را می فرستد پشت خانه میزبان برای جاسوسی که خوب گوش دهد میزبان چه می کند شاگرد باز می گردد و گزارش می دهد که صدای  اسیاب  و بعدش صدای در هاون کوبیدن و مهمان از روی نحوه اماده کردن متوجه می شود که  میزبان چه زهری را اماده می کند . روز مهمانی فرا می رسد و مهمان بعد از خوردن غذا به خانه برمی گردد و پادزهر را میخورد و نجات پیدا می کند. روز بعد یک تکه چرم میدهد به شاگردش تا در هاون بکوبد شاگرد  ان یکی طبیب که به جاسوسی امده بود به استادش خبر می دهد که سه روز است که فقط صدای در هاون کوبیدن می اید طبیب هر چه به کتابها و حافظه اش رجوع می کند زهری که با سه روز در هاون کوبیدن اماده شود را پیدا نمی کند و از ترس می میرد.

این حکایت را در بچگی پدرم برای ما تعریف می کرد که حکایت این روزهای ماست که از ترس می زنیم خودمان را می کشیم.

حال همه امان بد است چیزی بدتر از بد  

و تازه آن مرد مهربان دانا هم امروز مرد. همان که بیشتر از بعضی ها با ما مهربانی کرد روحش شاد 

پ.ن این که این اقا گفته کاش میمردم و این حادثه را نمیدیدم ابهام دارد . ایا منظورش این است که حادثه ای که نتوانند لاپوشانی کنند را نمی دید؟

من و بازسازی و دیگر هیچ

پیش از آنکه بیافتم Before i fall

یک ابتکار از نوع کاملا ایرانی

روز ,مهمان ,کند ,طبیب ,هاون ,زهری ,در هاون ,می کند ,هاون کوبیدن ,می شود ,صدای در

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

مدرسه نشاط و پویایی داستانهای کوتاه